خبرنگار افتخاری: محمدحسن زارعشاهی
گزارش تصویری امروز صبح از انجام مراسم « شو نی مه ای » در محله شاه جهان آباد :
جشن « شو نی مه ای »
چهاردهم شعبان یک روز قبل از میلاد با سعادت منجی عالم بشریت، بعد از اذان و نماز صبح محله شاه جهان آباد میبد تنها صبحی که در طول سال کمتر کسی خواب است از کودک دو سه ساله تا پیرمرد قد خمیده، همه در تکاپو و جنب و جوش تنها صبحی که در این محله کسی مزاحم کسی نیست تنها صبحی که همه خاطرات شیرینی از کودکی خود دارند به رسمی دیرینه که در کلام محلی اهالی این محل « شونیمه ای » نام دارد.
چهاردهم شعبان یک روز قبل از میلاد با سعادت منجی عالم بشریت، بعد از اذان و نماز صبح محله شاه جهان آباد میبد تنها صبحی که در طول سال کمتر کسی خواب است از کودک دو سه ساله تا پیرمرد قد خمیده، همه در تکاپو و جنب و جوش تنها صبحی که در این محله کسی مزاحم کسی نیست تنها صبحی که همه خاطرات شیرینی از کودکی خود دارند به رسمی دیرینه که در کلام محلی اهالی این محل « شونیمه ای » نام دارد.
درب خانه ها به روی همه باز است و بچه ها تاحدود 14 یا 15 سال و به ندرت سن بالاتر کیسه به دست وارد خانه اهالی محل می شوند و اهالی هم شیرینی یا تنقلات و امثال آن که کودک پسند است و از قبل تهیه کرده اند مانند نخود کشمش، خرما ،انجیرخشک و از این قبیل که بیشتر بین قدیمی ها رسم است و تنقلاتی مانند پفک، بیسکوییت، کیک، نوشمک، ساندیس و ... که بین امروزی ها رسم شده ، درون کیسه می اندازند کیسه ای که امروزه بیشتر آماده شده و همان کیسه برنجی یا کیسه پلاستیکی و تبلیغاتی است.
دوازدهم خرداد سال 94 ساعت حدود 5 بامداد بعد از اقامه نماز صبح آسمان هنوز مهمان تاریکی شب است به خیابان شهید محمدرضا زارعشاهی می رویم نرسیده به انتهای آن خیابان همراه با بچه ها وارد خانه « حاجی جان علی » می شویم او نماز صبح را خوانده بود و جلوی حیاط خانه به همراه فرزند بزرگش که محمد رضا نام دارد به بچه ها « شو نیمه ای » بیسکوییت موزی می داد به او سلام کردیم، به سختی شنید و جواب داد و با روی خوش و باز به ما هم تعارف کرد ما نیز برداشته و خوردیم مزه ای متفاوت از هربیسکوییت دیگری می داد.
این مرد سختی کشیده روزگار که چهره اش بیان گر آن است خود را خان علی زارعشاهی معرفی می کند و می گوید مردم محل مرا به نام « حاجی جان علی » می شناسند.
این کودک ده ساله 80 سال پیش از لذت و شیرینی این رسم با چهره چروکیده و پیرش یاد می کند و شاد می شود گویی که او الآن در کودکی است و دارد « شو نیمه ای » می گیرد و می گوید امام زمان را از کودکی به خاطر این رسم شیرین می شناسم او که از دیدن ما مشتاق به حرف زدن شده از شو نیمه ای دوران کودکی خودش که گندم بوداده روی ساج ( وسیله پخت نان در قدیم )، تنه (هسته) زرد آلو و کسی هم که پولدار تر بوده نخود کشمش، نقل ، خرما می گوید از خوب نبودن وضع مالی آن دوران نیز می نالد. او در پایان حرف هایش از این که می خواهند این رسم شیرین را جمع کنند ابراز ناراحتی کرده و می گوید زمان قدیم که اصلا وضع مالی خوبی نداشتیم نگذاشتیم این رسم فراموش شود چرا حالا این حرف ها زده می شود ؟
از خانه این نعمت و برکت محل بیرون می آییم و با هماهنگی قبلی به منزل حاجیه بی بی همسایه مسجد ابوذر محل می رویم نماز صبح را نشسته خوانده بود و سجاده اش هنوز پهن بود و درحال « شونیمه ای » دادن، شیرینی نارگیلی بود سلام ما را به گرمی پذیرفت و با گرمای مادرانه به ما هم تعارف کرد و با اشاره از ما تقاضای نشستن روی لَنده ( زیر اندازی که از پارچه های دور ریختنی درست می کردند ) قدیمی و تمیزی که انداخته بود کرد نشستیم و شیرینی که به ما تعارف کرده بود را خوردیم مزه ای متفاوت، متفاوت.
او از این رسم که خوب به یاد دارد و کیسه ای که مادرش از پارچه های دور ریختنی برایش دو خته و در مورد « شونیمه ای» زمان خودشان که تنه زرد آلو، سنجد، تخمه، توت خشک و پول دارترها نخود کشمش، نقل و خرما می گوید و حتی از سختی شیرین کردن تنه (هسته) زرد آلویی که تلخ بوده نیز می گوید.
این پیرزن خندان و 80 ساله که با همان روسری نمازش نشسته می گوید تا زمانی که من یاد دارم و به گفته بزرگترهایمان این رسم از قدیم در محله محمود آباد و شاه جهان آباد بوده و در محمودآباد خیلی کم رنگ شده و فقط در محله ما هنوز این رسم وجود دارد. او می گوید شنیده که می خواهند این رسم خوب را به خاطر بهانه هایی جمع کنند چرا ؟ او معتقد است که این رسم همان برات است. ( برات : درفرهنگ لغت به معنی نوشته ای که دولت به خزانه دار خود برای دریافت وجه حواله می کند و در عرف مردم همان خیرات ماه رجب و شعبان است)
از خانه این سختی کشیده روزگار بیرون می آییم و دوباره به کوچه های محل سر می زنیم. سپیده دم و آسمان کمی روشن تر شده بر می گردیم و از خیابان شهید احمد زارعشاهی عبور می کنیم کوچه به کوچه بچه های قد و نیم قد و بزرگ جلوه دیگری به این محله داده است.
کودکی که زینب خانم نام دارد کیسه برنجی قرمز رنگ دشت زار که هم اندازه قد اوست به دنبال خود می کشد یا نوجوان دختری که دوست ندارد نامش برده شود دست نرگس خواهر 7 ساله اش را گرفته و با دو کیسه برنجی زرد رنگ به در خانه ها می روند و « شو نیمه ای » می گیرند.
بچه ها این رسم را به نام امام زمان (عج) می شناسند علیرضا کودکی 3 ساله و شیرین زبان به زبانی ساده در پاسخ به سوال ما که کجا آمده ای می گوید « شو می » و دو تا هم کفک (پفک) پن تا (پنج تا) موشمک (نوشمک) جمع کردم و یا فاطمه کودکی 9 ساله که با خجالت و کم رویی در پاسخ به همان سوال می گوید به « شونیمه ای امام زمان » آمده ام . به کوچه های اطراف پایگاه علی ابن ابی طالب محله می رویم آسمان مهمان خورشید شده و بچه هایی که خسته از را ه رفتن کناری نشسته و استراحت می کنند.
خلیل زارعشاهی در خصوص این رسم می گوید به همه ما از کودکی امام زمان را با این رسم معرفی کرده اند زمزمزه براندازی این رسم به گوش می رسد که این رسم قدیمی شده و باید جمع شود و یا بهانه های دیگر چرا ؟ مگر چهارشنبه سوری رسمی مذهبی است. آیا نشاط و شادابی آن از شیر تا پیر را شامل نمی شود. مگر خطرناک است.
مفتی وهابی تندرو که می تواند فتوا به کشتن و حلال بودن خون یک شیعه بدهد و آن ها هم بدون پرسش که چرا، آن را انجام می دهند و از کودکی در کتاب های درسی شان شیعه را به خاطر توسل و ... کافر معرفی می کنند قرار نیست بزرگ که شدند مرید شیعه شوند ولی ما که چنین رسم خوبی داریم و حتی می توان در قالب آن کار فرهنگی زیادی انجام داد را جمع کنیم. چرا؟
آری این رسم به خاطر وجود نازنین امام حاضر و ناظر ماست پس به یاد همان صفا و سادگی دوران کودکی، همراه با آن عزیز غایب باشیم این رسم را حفظ کنیم و برای ظهور فرجش و نجات عالم از ظلم ظالمان دعا کنیم. « اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج »